می اندیشم به شاعر عاشقی که درون خود غم و عاطفه جهانی را دارد
برف سنگین، سرما، تنهائی غربت !غم سرزمینی که در آن جز فریاد دژخیم و فریاد قربانی نمی شنوی .
هر بار که چشم می بندم تصویر زیبای دختری جوان، پسری در اوج شادابی راه برمن می بندد.غمی سنگین بر دلم می نشیند. .امشب نیز از آن شب های بی تابیست .شعری از رضا مقصدی رادر خاطره فیسبوکم می خوانم .
هر بار که چشم می بندم تصویر زیبای دختری جوان، پسری در اوج شادابی راه برمن می بندد.غمی سنگین بر دلم می نشیند. .امشب نیز از آن شب های بی تابیست .شعری از رضا مقصدی رادر خاطره فیسبوکم می خوانم .